گریهی من برق ذوالفقاره
چادر خاکیم برام افتخاره
سنگ علی رو میزنم به سینه
حتّی با قبری که نشون نداره
من بانی روضهی حماسیام
من مادر گریهی سیاسیام
من کشتهی زخم ناسپاسیام
تو بازوی زخمیم
خستگی هرگز نیست
وقت دفاع از حق
سکوت جایز نیست
***
درد من از قصّهی نفاقه
تو دل خونم تب اشتیاقه
چراغ راه خیل حقطلبهاست
مزار گم شدهام که بیچراغه
دیوار و در مرز اعتقادمه
توو کوچهها عرصهی جهادمه
زخمای من کمتر از ارادمه
مقابل خطبم
کلامی نافذ نیست
وقت دفاع از حق
سکوت جایز نیست