زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریاد «العطش» ز بیابان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
***
فلک گسترده خوانی، آب و نانش: خون و لخت دل
عراقی میهماندار است و میهمان هم از حجاز آید
به روی میهمانان حجازی آب را بستند
که دیده میهمان را اینچنین مهماننواز آید؟
***
آزادگان عالم و مردان روزگار
شیران شرزه در صف میدان کارزار
در مکتب حسینِ علی خواندهاند و بس
درس شجاعت و شرف و عزّت و وقار
گردن به بند بندگی کس نمیدهند
گر زیر تیغ دشمن و گر بر فراز دار
دنیا به دیدهی دلشان پست و بیبهاست
نام نکوی مرد به از قصر زَر نِگار
خرد و کلان چو دایره بر گِرد هم زنند
از محور آورند برون چرخ کجمدار
در مکتب حسین صغیر و کبیر نیست
گو پیر سالخورده و گو طفل شیرخوار
درسی که سالخورده به عهدی گرفتهاست
نوزاده طفل خواندش از بر به شاهکار
تدریس شیرخوار ز دامان مادر است
شیری که خورده، شیر نخورده به روزگار
شیر اَر به پنجه میشکند پشت دشمنش
این شیرخوار با نگهش میکند شکار
پاسخ به تیر حرمله با یک نگاه داد
با آن نگه که بود در آن تیر، صد هزار
آن تیرخورده، با نگه تیربار خویش
بنیاد تار و پود ستم کرد تار و مار
زد لکّهای به صفحهی تاریخ دشمنان
کش هفت آب دهر نشوید به هفت بار
آن دم که دستوپا زده آن دستبستهطفل
پر بسته، سر بریده، چو بلبل در احتضار
آهسته لب به گوش پدر بر نهاد و گفت
بابا مبارک است تو را فتح کارزار
ما کار دشمن تو در این عرصه ساختیم
رفتیم و باز گوش به فرمان در انتظار
آه از دمی که خون علی را به کف حسین
افشاند بر فلک به ره و رسم یادگار
گفتا که خون اصغر من تا به رستخیز
ای بهترین امین به امانت نگاهدار
آمد ندا ز هاتف غیبی که یا حسین
قربانیت قبول به درگاه کردگار
در راه ما گذشتهای از جان و جاه خویش
ما را و جاه ما همه را زانِ خود شمار
دیگر میان ما و تو، ما و توئی نماند
آن جا که ما توئیم؛ تو مائی! دگر چکار؟!
***
الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را
لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را