تو وقتی اومدی گفتم، که تقصیر دل من بود
تو که دیدی بابات خوابه، چه وقت گریه کردن بود
حالا که اومدی پیشم، بازم آغوشتو وا کن
بغل کن بغضمو بازم، غریبیمو تماشا کن
حالا که اومدی پیشم، بزار خلوت کنم با تو
بزار تعریف کنم بعدش، ببین من پیر شدم یا تو
ببخش حرفای تعریفیم، دیگه حرفای خوبی نیست
ببخش واسه پذیرایی، خرابه جای خوبی نیست
خرابه بسترش خاکه، خرابه بالشش خشته
تو خیلی خاکیای امّا، برای دخترت زشته
برای دخترت زشته، که خونش این طوری باشه
بزار چیزی نگم شاید، تو حرفام دلخوری باشه
کدوم خانوم با این حالش، پیش مهمون معذّب نیست؟!
ببخش از راه طولانی، سر و وضعم مرتب نیست
اگه مهمون داری باید، براش با جون مهیّا شی
خجالت میکشی وقتی، نتونی از زمین پاشی
نگی من بیادب بودم، نگی این دختر عاشق نیست
نمیتونم پاشم از جام، پاهام پاهای سابق نیست
حالا چشمای کمسومو، به هر چی جز تو می بندم
به زورم باشه پامیشم، به زورم باشه میخندم
مگه تو صورتم امشب، بغیر از خنده چی دیدی؟!
که از وقتی پیشم هستی، یه بار حتّی نخندیدی
یکی دستش تو تاریکی، به گونم خورده؛ چیزی نیست
یکی از من یه گوشواره، امانت برده؛ چیزی نیست
فقط دلتنگ تو بودم، که اعصابم بهم ریخته
یه قدری خسته راهم، یه کم خوابم بهم ریخته
میخوام امشب سرت تا صبح، به روی دامنم باشه
میخوام امشب شب خوب، ازینجا رفتنم باشه
دیگه اخماتو واکردی، منم با بغض میخندم
بیا آغوشتو وا کن، منم چشمامو میبندم