شب عاشورا

فیلم های مراسم

  • روضه | کیست این پنهان مرا در جان و تن؟!
        حاج حنیف طاهری
    کیست این پنهان مرا در جان و تن
    کز زبان من همی گوید سخن؟!

    این که گوید از لب من راز کیست؟!
    بنگرید این صاحب آواز کیست؟!

    در من این‌سان خودنمایی می‌کند
    ادّعای آشنایی می‌کند

    کیست این گویا و شنوا در تنم؟
    باورم یاربّ نیاید کاین منم!

    متصل‌تر با همه دوری به من
    از نگه با چشم و از لب با سخن!

    خوش پریشان با منش گفتارهاست
    در پریشان‌گویی‌اش اسرارهاست

    گوید او چون شاهدی صاحب‌جمال
    حسن خود بیند به سر حدّ کمال

    از برای خودنمایی صبح و شام
    سر برآرد گه ز روزن گه ز بام

    با خدنگ غمزه صید دل کند
    دید هر جا طایری بسمل کند

    گردنی هر جا در آرد در کمند
    تا نگوید کس اسیرانش کمند

    «لاجِرَم» آن شاهد بالا و پست
    با کمال دلربایی در «أَلَسْت»

    جلوه‌اش گرمی بازاری نداشت
    یوسف حسن‌اش خریداری نداشت

    غمزه‌اش را قابل تیری نبود
    لایق پیکانش نخجیری نبود

    عشوه‌اش هرجا کمندانداز گشت
    گردنی لایق نیامد؛ بازگشت

    «ماسِوی» آیینه‌ی آن رو شدند
    مظهر آن طلعت دلجو شدند

    پس جمال خویش در آیینه دید
    روی زیبا دید و عشق آمد پدید

    مدّتی آن عشق بی‌نام و نشان
    بُد معلّق در فضای بی‌کران

    دلنشین خویش مأوایی نداشت
    تا درو منزل کند، جایی نداشت

    بهر منزل بی‌قراری ساز کرد
    طالبان خویش را آواز کرد

    چون‌که یکسر طالبان را جمع ساخت
    جمله را پروانه، خود را شمع ساخت

    جلوه‌ای کرد از یمین و از یسار
    دوزخی و جنّتی کرد آشکار

    جنّتی خاطرنواز و دل‌فروز
    دوزخی دشمن‌گداز و غیرسوز
     
    ***

    پرده‌ای کاندر برابر داشتند
    وقت آمد پرده را برداشتند

    ساقی‌‌ای با ساغری چون آفتاب
    آمد و عشق اندر آن ساغر شراب

    پس ندا داد او نه پنهان، برملا
    کالصّلا ای باده‌خواران الصّلا

    همچو این می خوشگوار و صاف نیست
    ترک این می گفتن از انصاف نیست

    حبذا زین می که هر کس مست اوست
    خلقت اشیا مقام پست اوست

    هرکه این مِی خورد جهل از کف بهشت
    گام اوّل پای کوبد در بهشت

    جملۀ ذرّات از جا خاستند
    ساغر می را ز ساقی خواستند

    بار دیگر آمد از ساقی صدا
    طالب آن جام را بر زد، ندا

    ای که از جان طالب این باده‌ای
    بهر آشامیدنش آماده‌ای

    گرچه این می را دوصد مستی بود
    نیست را سرمایه‌ی هستی بود

    از خمار آن حذر کن کاین خمار
    از سر مستان برون آرد دمار

    درد و رنج و غصّه را آماده شو
    بعد از آن آماده‌ی این باده شو

    این نَه جام عشرت، این جام ولاست
    دُرد او دَردست و صاف او بلاست

    بر هوای او نفس هر کس کشید
    یک قدم نارفته پا را پس کشید

    سرکشید اوّل به دعوی آسمان
    کاین سعادت را به‌ خود بردی گمان

    ذرّه‌‌ای شد ز آن سعادت کامیاب
    ز آن بتابید از ضمیرش آفتاب

    جرعه‌‌ای هم ریخت ز آن ساغر به‌ خاک
    ز آن سبب شد مدفن تن‌های پاک

    تر شد آن یک را لب این یک را گلو
    وز گلوی کس نرفت آن مِی فرو

    فرقه‌ی دیگر به بو قانع شدند
    فرقه‌ای از خوردنش مانع شدند

    بود آن می از تغیّر در خروش
    در دل ساغر چو می در خُم به جوش

    چون موافق با لب همدم نشد
    آن همه خوردند و اصلاً کم نشد

    ***

    باز ساقی برکشید از دل خروش
    گفت ای صافی‌دلان دُرد نوش

    مرد خواهم همّتی عالی کند
    ساغر ما را ز می خالی کند

    انبیا و اولیا را با نیاز
    شد به ساغر، گردن خواهش دراز

    جمله را دل در طلب چون خم بجوش
    لیک آن سر خیل مخموران خموش

    سر به‌ بالا یک سر از برنا و پیر
    لیک آن منظور ساقی سربه‌زیر

    هر یک از جان همّتی بگماشتند
    جرعه‌ای از آن قدح برداشتند

    باز بود آن جام عشق «ذوالجلال»
    همچنان در دست ساقی مال‌مال

    جام بر کف، منتظر ساقی هنوز
    اللّه اللّه غیرت آمد غیر سوز

    ***

    باز ساقی گفت تا چند انتظار
    ای حریف لاابالی سر برآر

    ای قدح پیما درآ، هوئی بزن
    گوی چوگانت سرم، گوئی بزن

    چون به موقع ساقیش درخواست کرد
    پیر میخواران ز جا، قد راست کرد

    زینت افزای بساط نشأتین
    سرور و سرخیل مخموران حسین

    گفت آن‌کس را که می‌جویی منم
    باده‌خواری را که می‌گویی منم

    شرط‌هایش را یکایک گوش کرد
    ساغر می را تمامی نوش کرد

    باز گفت از این شراب خوشگوار
    دیگرت گر هست یک ساغر بیار
  • زمینه | مِنَ الْسَّماوات العلی الی أَرضِ کَرْبَلا
        حاج حنیف طاهری
    مِنَ السَّماواتِ الْعُلی
    إِلی أَرْضِ کَرْبَلا
    بَکَتْ مَلائِکَةُ السَّما
    عَلَی الذَّبیحِ مِنَ الْقَفا

    گریه، نوحه؛ برای حسین
    عالم، آدم؛ فدای حسین

    ***

    مِنْ آدَمَ صَفْوَةِ الله
    إِلى خَتْمِ الأَنبيا
    بَكى جَميع ُ المُرَسَلين
    عَلَى المَنْحورِ فى الوَرا

    دينی، قلبی؛ «ضَميرى حُسين»
    فكرم، ذكرم؛ «أَميرى حُسين»
  • زمینه | آی مسلمونا! شاه بی‌سپاه، بین قتلگاه خیلی بی‌کسه
        حاج حنیف طاهری
    آی مسلمونا!
    شاه بی‌سپاه
    بین قتلگاه
    خیلی بی‌کسه

    ما به دعوت
    کوفه اومدیم
    خیرتون قبول
    مهمونی بسه

    پسرشو کشتین! بس نبود؟!
    دلشو شکستین! بس نبود؟!
    به‌روی عزیز فاطمه
    شریعه رو بستین! بس نبود؟!

    خیانت کوفه! بس نبود؟!
    شهادت انصار! بس نبود؟!
    خدایی کنار  علقمه
    غارت علمدار! بس نبود؟!


    ***

    صف کشیدینو
    نوبتی زدین
    نوبت همه
    داره می‌رسه

    ما به دعوت
    کوفه اومدیم
    خیرتون قبول
    مهمونی بسه

    زره‌شو کندین! بس نبود؟!
    لباسشو بردین! بس نبود؟!
    هر چی که بلا بود، رو زمین
    سر ما آوردین! بس نبود؟!

    حرمو سوزوندین! بس نبود؟!
    سرشو بریدین! بس نبود؟!
    زینت رو دوش خاتمو
    رو خاکا کشیدین! بس نبود؟!
  • زمینه | حبیبی، حبیبی؛ تو خیلی غریبی
        حاج حنیف طاهری
    گردو غبارای بیابون
    کفن برای پیکرت بود
    یه قطرشم بهت ندادن
    آبی که مهر مادرت بود

    ای بدن زیر سنگ و نیزه‌ها
    چی شده نامرتّبی
    حتّی سر نیزه به فکر زینبی
    سه روز رو خاک کربلا رها شدی
    ای زینت دوش نبی

    حبیبی حبیبی
    تو خیلی غریبی
  • شور | باید که عاشق شم
        حاج حنیف طاهری
    باید که عاشق شم
    یجوری که بگن شبیه معشوقم
    یه عشقی که آخر
    خاکم کنه پای ضریح معشوقم

    خاصیت عشق همینه
    که رنگ معشوقو بگیری
    اگه بگه برو بمونی
    اگه بگه بمیر بمیری

    با این همه ادّعا چرا هنوز
    این همه فرق بین ما
    بین حسین فاطمه با حسین ما
    یادت باشه ماییم که زیر دینشیم
    نه اون به زیر دین ما

    حبیبی حبیبی
    تو خیلی غریبی

    ***

    من از تو‌ ممنونم
    که اسمتو از این نفس نمی‌گیری
    تویی اون آقایی
    که چیزی که دادی رو پس نمی‌گیری

    مثل غمت پیدا نمیشه
    تموم عالمو بگردم
    هنوزم اونقدی که می‌خوام
    برای تو گریه نکردم

    جز عشق تو چی می‌تونه مرگمو
    شیرین‌تر از عسل کنه
    یه ذرّه خاکو به شفا بدل کنه
    هرکی به جز تو بود محال بود حرّو هم
    ببخشه و بغل کنه

    حبیبی حبیبی
    تو خیلی غریبی

    ***

    برا همه داری
    تو رحمت همیشگی و دائم رو
    حتّی تو گودالم
    داشتی تو‌ نیّت شفاعت شمرو

    گردو غبارای بیابون
    کفن برای پیکرت بود
    یه قطرشم بهت ندادن
    آبی که مهر مادرت بود

    ای بدن زیر سنگ و نیزه‌ها
    چی شده نامرتّبی
    حتّی سر نیزه به فکر زینبی
    سه روز رو خاک کربلا رها شدی
    ای زینت دوش نبی

    حبیبی حبیبی
    تو خیلی غریبی

    شاعر: محمّد رسولی
  • نوحه | گریه‌ی مستانه تماشا دارد
        حاج حنیف طاهری
    گریه‌ی مستانه تماشا دارد
    باده‌ی این میکده سقّا دارد
    غصّه نخور قدر تمام عالم
    گوشه‌ی میخانه‌ی او جا دارد

    ای جانم
    کوچه به کوچه
    خانه به خانه
    دوباره شد صحبت ارباب

    ای جانم
    هر که بیاید
    در بگشاید
    به روی او حضرت ارباب

    بیایید، بیایید
    همه دم بگیریم
    بمیریم، بمیریم
    ازین عشق بمیریم

    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان

    ***

    مژده بده ساعت میقات آمد
    اهل یقین! وقت ملاقات آمد
    از سر شب تا دم صبح از هر سو
    نغمه‌ی قرآن و مناجات آمد

    عاشوراست
    لحظه به لحظه
    گوشه به گوشه
    روضه‌ی اضطراب زینب

    عاشوراست
    سوره به سوره
    آیه به آیه
    به خاک و خون کتاب زینب

    ببینید، یکی گفت
    بُنی ّ بُنی ّ
    یکی گفت، کجایی
    اُخیَّ إِلیَّ

    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
  • واحد | کربلا به دیدن نیست؛ کربلا به ادراکه‌
        حاج حنیف طاهری
    کربلا به دیدن نیست
    کربلا به ادراکه
    نفس مسیحایی
    از خواص این خاکه

    خاکشم بوی آسمون میده
    جهت قبله رو نشون میده
    دلای مرده رو تکون میده

    تماشا کن!
    توی خیمه‌ی حسین جاتو پیدا کن
    تماشا کن!
    بین روضه‌ها نگاهت رو زیبا کن

    جَنَّةُ الله عَلَی الْأَرْض
    خاک عاشقای بی‌مرز

    ***

    کربلا رو پیدا کن
    توو دلی که مشتاقه
    دل حرم شه سوغاتش
    اشک چشم عشّاقه

    کربلا توو همین مجالس بود
    کربلا توو جنون عابث بود
    مقتل کشته‌های خالص بود

    چه غوغا کرد!
    توی قتلگاه خدا رو تماشا کرد
    تماشا کرد!
    بعد از اون بود یه بیابون رو دریا کرد

    جَنَّةُ الله عَلَی الْأَرْض
    خاک عاشقای بی‌مرز
  • واحد | شاه اباالفضل من، مطلع انوار من
        حاج حنیف طاهری
    شاه اباالفضل من، مطلع انوار من
    زاده‌ی «امّ‌البنین»، حیدر کرّار من

    جان تو شاه جهان، رحم نما چون شهان
    بر دل مجروح من، بر تن بیمار من

    دود دلم را ببین، دامن گل‌ها گرفت
    بین چه فغان می‌کند، مرغ گرفتار من

    تشنه برون شد ز شط، وز دل دریا چو بط
    چون دل طفلان شدست، دیده خونبار من

    مست نباشم ز می، جان من و جان وی
    سوز دل زینب است، آتش رخسار من

    فخر کنم بر فلک، ناز کنم بر ملک
    ماه بنی هاشم است، دلبر و دلدار من

    کاش در آید به ناز، زین چمن دلنواز
    شاخه شمشاد من، سرو کماندار من

    ماه منیرم کجاست؟!، شاه دلیرم کجاست؟!
    خیمه صبرم بسوخت، شعله افکار من

    احمد عاشق بگوی، مدح اباالفضل شاه
    کز اثر طبع توست، رونق بازار من

    عازم کرب‌وبلاست، بهر تو عباس شاه
    طبع شکر ریز من، کلک شکر بار من
  • شور | آروم آروم داره میشه همه غصّه‌ها شروع؛ مکن ای صبح طلوع
        حاج حنیف طاهری
    آروم‌آروم داره میشه همه غصّه‌ها شروع
    نکن ای صبح طلوع
    قصّه هست قصّه‌ی کینه، قصّه‌ی سنگ و سبو
    نکن ای صبح طلوع
    وای من چه بغضی امشب داره زینب توو گلو
    نکن ای صبح طلوع
    عصر فردا میشه با راس بریده روبه‌رو
    نکن ای صبح طلوع

    ***

    عصر فردا می‌زنن صاحب دین و با وضو
    نکن ای صبح طلوع
    می‌خوره نیزه و شمشیر و سنان از همه سو
    نکن ای صبح طلوع
    تشنگی می‌گیره از چشمای خسته دیگه سوو
    نکن ای صبح طلوع
    میشه بین خاک و خون کعبه‌ی زینب زیرورو
    نکن ای صبح طلوع

    ***

    حرم و شعله و نا‌محرم حرفای مگو
    نکن ای صبح طلوع
    چه قیامتی میشه توو خیمه‌های بی‌عمو
    نکن ای صبح طلوع
    میشه مردن برای طفل سه ساله آرزو
    نکن ای صبح طلوع
    می‌گیرن فاطمه‌ها با آستینای پاره رو
    نکن ای صبح طلوع

صوت های مراسم

  • سخنرانی
        حجت‌الاسلام حامد کاشانی
  • روضه | کیست این پنهان مرا در جان و تن؟!
        حاج حنیف طاهری
  • روضه | تا زینب شنید شب آخره، یه‌جوری ضجّه زد
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | مِنَ الْسَّماوات العلی الی أَرضِ کَرْبَلا
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | آی مسلمونا! شاه بی‌سپاه، بین قتلگاه خیلی بی‌کسه
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | حبیبی، حبیبی؛ تو خیلی غریبی
        حاج حنیف طاهری
  • شور | باید که عاشق شم
        حاج حنیف طاهری
  • نوحه | گریه‌ی مستانه تماشا دارد
        حاج حنیف طاهری
  • واحد | دل به هوای حرمت، پر بزند یاحسین
        کربلایی امیــرعباس نــاهیــــدی
  • واحد | کربلا به دیدن نیست؛ کربلا به ادراکه‌
        حاج حنیف طاهری
  • واحد | شاه اباالفضل من، مطلع انوار من
        حاج حنیف طاهری
  • واحد | خلق می‌داند که در بهداری قرب حسین
        حاج حنیف طاهری
  • دودمه | امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
        حاج حنیف طاهری
  • شور | دست من گیر که این دست همان است که من…
        حاج حنیف طاهری
  • شور | آروم آروم داره میشه همه غصّه‌ها شروع؛ مکن ای صبح طلوع
        حاج حنیف طاهری
  • شور | چون میسّر نیست بر من کام او…
        حاج حنیف طاهری
  • شور | مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود؟!
        حاج حنیف طاهری

تصاویر مراسم