آمد به میدان
لشگر لشگر دشمن بیدین گشته هراسان
آمد به میدان
ازرق شامی پشت پسرهایش شده پنهان
آمد به میدان
از گردش شمشیرش انگار آمده طوفان
انگار خندق است و خیبر
قاسم، جعفر است و حیدر
تیره، روزگار شام است
این جنگ، جنگ انتقام است
چون شب، روز اهرمن شد
نوبت، نوبت حسن شد
پوشیده کفن میآید
فرزند حسن میآید
***
گرد و غبار است
شیر از بیشه زده بیرون و وقت شکار است
گرد و غبار است
تنها چارهی لشکر شام و کوفه فرار است
گرد و غبار است
غرش تیغش گویی هوهوی ذوالفقار است
این یل گرچه نوجوان است
انگار «ما فوق» زمان است
جنگش، بس که بیامان است
دشمن، مات و ناتوان است
از بس خونشان روان است
انگار جنگ نهروان است
أَلْمَوت أَوْلی مِنْ رُکوبِ العاری
«یَابْنَ الْحَسن» من آمدم به یاری
أَلْمَوت أَوْلی مِنْ رُکوبِ العاری
در راه تو سر میدهیم؟ آری!
أَلْمَوت أَوْلی مِنْ رُکوبِ العاری
هرگز نخواهم داد تن به خواری
أَلْمَوت أَوْلی مِنْ رُکوبِ العاری
این بانگ «هَلْ مِنْ ناصِر» است
ایران سراپا حاضر است
فردا به امید خدا
پایان قوم کافر است
«نَحْنُ ناصِرُ الوَلی»؛ حیدر، حیدر
هر کداممان یلیم؛ حیدر، حیدر
در میان معرکه، میزنیم نعره که
«یا مُظهِرَ الْعَجائِب» و «یا مُرْتَضی علی»
«یا قاهِرَ الْعَدُو»، «یا والی الوَلی»
«یا مُرْتَضی علی»، «یا مُرْتَضی علی»
***
نَحْنُ جُنودُکَ بَقیَةَ الله
فتح بزرگ است انتهای این راه
نَحْنُ جُنودُکَ بَقیَةَ الله
ما دست دشمن میکنیم کوتاه
نَحْنُ جُنودُکَ بَقیَةَ الله
او را ز پا درآوریم والله
نَحْنُ جُنودُکَ بَقیَةَ الله
وقت نبرد آخر است
دست خدا با حیدر است
ای قوم صهیون ذکر ما
فریاد «خیبر، خیبر» است
«أَلْفَرار أَلْفَرار»؛ حیدر حیدر
حیدر است و کارزار؛ حیدر حیدر
ای گروه ظالمان، این خط و این نشان
بیچاره میشوید؛ به یک چرخ ذوالفقار