حسین آینه بود و مرا نشان میداد
حدیث حُسن مرا دست آسمان میداد
حسین، آنکه به حکم ادب، عیان و نهان
همیشه کمتر من، زر به این و آن میداد
حسین، آنکه خودش در کرم نظیر نداشت
نشان منزل من را به سائلان میداد
حسین، آنکه فرشته غبارروبش بود
برادرانه عبای مرا تکان میداد
حسین، آنکه نخستین نوشته قلم است
حروف نام مرا یاد کودکان میداد
حسین، آنکه نگفتم برایش از کوچه
نگفته داشت به یاد مدینه جان میداد
شهید مقتل او بود کودکم، یعنی
حسین آینه بود و مرا نشان میداد
***
آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است
اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است
کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب میگیرد
حسنیزاده است؛ حق دارد
چهرهاش را نقاب میگیرد
آخر او ماهپاره میباشد
مثل خورشید عرشهی زین است
آن گلی که به چشم میآید
زودتر در نگاه گلچین است
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کاملترین غزل دارد
اینکه شوق زبانزد عشق است
سیزده شیشهی عسل دارد
جشن دامادی و بلوغش بود
که به تکلیف خود عمل میکرد
مثل یک غنچه زیر مرکبها
داشت خود را کمی بغل میکرد