و جنس درد تو از جنس روضهی حسن است
غریب خانهی خود، غربت تو در وطن است
چگونه یا به چه قیدی؟ چه نام باید گفت؟
به امفضل و به جعده، اگر رباب زن است
چه غصّه بیشتر از این که در عمارت خویش
کسی که خویشتنت نیست با تو خویشتن است
دلم به یاد لب تشنهات شراره کشید
شبیه سینهی تشتی که گرم سوختن است
در آن دقایق آخر حسین گفتن تو
وصیتی است که فرموده ابالحسن است
برون حجره همه پایکوب و دستافشان
درون حجره یکی بود و دستوپا میزد
ستاده بود و جوادالائمه جان میداد
از او بپرس که زخمزبان چرا میزد
گریز روضه مرا میبرد به صحرایی
که یوسفی به دلش داغ کهنه پیرهن است