شب چهارم محرم

فیلم های مراسم

  • روضه | پای در ره که نهادید، افق تاری بود
        حاج حنیف طاهری
    پای در ره که نهاديد، افق تاری بود
    شب در انديشه تثبيت سيه‌کاری بود

    خواب خوش بايد شما را که در آن هنگامه
    خواب خونين شما، آيت بيداری بود

    جایتان سبز که با خون خود امضا کرديد
    پای آن نامه که منشور وفاداری بود

    قصّه‌ای بيش نبود، آن چه سروديد از عشق
    ليک هر يک به زبانی، که نه تکراری بود

    ای شمایان! که خروشان کفن پوشانید
    ای که بر فرق ستم، تيغ شما کاری بود

    در رگ ما که خموشان سيه‌پوشانيم
    کاشکی قطره‌ای از خون شما جاری بود

    ***

    هان! سعادت بنگر و توفیق ربّ
    ای شگفت از قصّه‌ی «ام‌ّالوهب»

    بودی اندر جیش و لشکرگاه شاه
    نوجوانی، مظهر لطف اله

    برگزیده مذهب ابرار را
    پاره کرده رشته و زنّار را

    گشته ز انفاس حسینی، زنده‌جان
    سر نهاده بر در این آستان
     
    خود وهب را گفت مادر کای ملول!
    خیز و نصرت کن ز فرزند رسول
     
    گفت: آری آن‌چه گویی، آن کنم
    زان‌چه گویی بلکه صد چندان کنم
     
    از حسین است، افسر و ایمان من
    شد سرشته، مهر او با جان من
     
    قبله‌ی من اوست، سویش بر زبان
    آورم «وَجَّهتُ وَجْهی» هر زمان
     
    روح قدسی تا مرا تأیید کرد
    زنده از سرچشمه‌ی توحید کرد
     
    بینم اندر روی او، روی خدا
    نور ماه از آینه نبود جدا
     
    «الْغَرَض»؛ آن نوجوان از جای خاست
    پس سلاح جنگ بر تن کرد راست
     
    تاخت در میدان چو شیر خشم‌ناک
    هر که شد نزدیکش، افکندش به خاک
     
    در رجز می‌گفت آن دل‌جوی راد
    این مضامین را که آوردند یاد:
     
    گر نبشْناسیدم، ای قوم عرب!
    این منم کلبی‌نسب، نامم وهب
     
    خود مرا بینید و ضرب دست من
    آفرین گوید فلک بر شست من
     
    کردی از خون، سرخ و رنگین روی دشت
    پس به سوی مادر و زن بازگشت
     
    گفت: از من زان‌چه مشهود آمدی
    گوی، ای مادر! که خشنود آمدی؟
     
    گفت: نی تا من نبینم کشته‌ات
    در رکاب شه به خون آغشته‌ات
     
    خواهمت گیری ز خون خود وضو
    در وضویت هست ما را آبرو
     
    سرخ کن رخساره از خون، ای رشید!
    ساز ما را نزد زهرا روسفید
     
    خود رجز می‌خواند و صف‌ها می‌درید
    تیغ او دست و سر و پیکر برید
     
    عاقبت گِردش گرفتند آن صفوف
    با سهام و با رماح و با سیوف
     
    هر دو دستش را ز تن انداختند
    خسته جانش از جراحت ساختند

    مادرش زان جان‌نثاری در شگفت
    پس ستون خیمه از جا برگرفت
     
    تاخت در میدان به یاری پسر
    بر سپاه کفر گشتی حمله‌ور
     
    بانگ زد بر وی پسر از روی درد
    هان! برو، مادر! به خیمه بازگرد
     
    گفت: نی من برنگردم بی‌سخن
    تا که با جانت رود، هم جان من
     
    سبط پیغمبر بدو پیغام کرد
    نیست بر زن‌ها جهاد و بازگرد
     
    «لاجَرَم»، برحسب فرمان امام
    سوی زن‌ها بازگشت اندر خیام
     
    «الْغَرَض»؛ افتاد بر روی زمین
    آن جوان ماه‌روی نازنین
     
    چون جدایش سر ز پیکر ساختند
    سوی لشکرگاه شاه انداختند
     
    مادر آن سر برگرفت و بوسه داد
    هم‌چو جان بگْرفت و بر دامن نهاد
     
    آن گه افکندش به میدان سپاه
    بازگرد، ای ماه من! در قتلگاه
     
    آن‌چه را دادیم در راه خدا
    پس نمی‌گیریم و دل زان شد جدا
  • زمینه | مِنَ الْسَّماوات العلی الی أَرضِ کَرْبَلا
        حاج حنیف طاهری
    مِنَ السَّماواتِ الْعُلی
    إِلی أَرْضِ کَرْبَلا
    بَکَتْ مَلائِکَةُ السَّما
    عَلَی الذَّبیحِ مِنَ الْقَفا

    گریه، نوحه؛ برای حسین
    عالم، آدم؛ فدای حسین

    ***

    مِنْ آدَمَ صَفْوَةِ الله
    إِلى خَتْمِ الأَنبيا
    بَكى جَميع ُ المُرَسَلين
    عَلَى المَنْحورِ فى الوَرا

    دينی، قلبی؛ «ضَميرى حُسين»
    فكرم، ذكرم؛ «أَميرى حُسين»
  • زمینه | أَنا سَعیدُ بن عَبْدالله
        حاج حنیف طاهری
    پيش بارون تير و نيزه
    ترسی هست به دل من؟! نه!
    آقام در حق من گفته
    أَنْتَ أَمامى فِي الجَنَّه

    توو روز قيامتم والله
    پيش‌آهنگ لشگرش هستم
    از زخم تير كه دردى نيست
    من مست مست مستم

    أَنا سَعيدُ بْن عَبْدِالله
    أَنا فِدا أَبي عَبْدِالله

    ***

    من خوش‌اقبال و روسفيدم
    عبد دولت‌سراى شاهنشاه
    ذكر «أَشْهَد»م دم آخر
    «أَوَفَيْتُ أَباعَبْدِالله»

    سينم شد سپر برا عشقش
    من كشته با سيزده تيرم
    مَنْ مِثْلي أَیُّها الْعالَم
    سر رو دامنش ميميرم

    أَنا سَعيدُ بْن عَبْدِالله
    أَنا فِدا أَبي عَبْدِالله
  • زمینه | وافریادا ز عشق! وافریادا
        حاج حنیف طاهری
    وافریادا ز عشق! وافریادا
    کارم به یکی طرفه نگار افتادا
    گر داد من شکسته دادا؛ دادا
    ورنه من و عشق هرچه بادا؛ بادا

    بی‌تو مبادا
    زنده بمانم
    عشق بورزم
    عشق بدانم

    بی‌تو مبادا
    داغ عزیزم
    در غم دیگر
    اشک بریزم

    یارا یارا یارا؛ یااباعبدالله
    ای عشق جهان‌آرا؛ یا اباعبدالله
    مستیم از این باده؛ «أَلْمِنَّةُ لله»
    هشیار مکن ما را؛ یا اباعبدالله

    ***

    ای عشق تو را هرآنکه نشناخته است
    در هر نفسی قافیه را باخته است
    گفتند همه که خاک سرد است ولی
    خاک تو به سینه آتش انداخته است

    چیست حریمت؟!
    عرش معلّی
    چیست شفایم؟!
    تربت اعلی

    هیچ غمی نیست
    غیر غم تو
    قبله‌ی قلبم
    شد حرم تو

    چون ذرّه به دامانت؛ یااباعبدالله
    هستیم در ایوانت؛ یااباعبدالله
    هر کس به تماشایی، جایی برود ما هم
    رفتیم به قربانت؛ یااباعبدالله
  • شور | خبر پیچیده به گوش اهل کوفه
        حاج حنیف طاهری
    خبر پیچیده به گوش اهل کوفه
    که زهرای مرضیه رسیده از راه
    ستون‌های مسجدهای کوفه لرزید
    به نطق زینب؛ هزار ماشاالله!

    «یاعلی» گفتی و
    کوفه شد آشفته
    ذوالفقار حالا به
    دست تو می‌افته

    همه دیدن نطق زینب کرّار رو
    به روی منبر صلابت حیدر رو
    یه امّت حیرت‌زده تماشا کرده
    که بی‌لشگر فتح می‌کنه خیبر رو

    یازینب، یازینب

    ***

    زمین می‌لرزه به زیر پای زینب
    همه عالم محو خطبه‌های زینب
    علمدار دوّم اباعبدالله
    شده کوفه دشت کربلای زینب

    اینچنین احیا شد
    کربلا با زینب
    هر طرف می‌پیچه
    نعره‌ی یازینب

    توو رگ‌هات خون علی و زهرا داری
    نشون دادی که تو زینب کرّاری
    درای دروازه‌های شام و کوفه
    برات از جا کندش نداره کاری

    یازینب، یازینب
  • نوحه | گریه‌ی مستانه تماشا دارد
        حاج حنیف طاهری
    گریه‌ی مستانه تماشا دارد
    باده‌ی این میکده سقّا دارد
    غصّه نخور قدر تمام عالم
    گوشه‌ی میخانه‌ی او جا دارد

    ای جانم
    کوچه به کوچه
    خانه به خانه
    دوباره شد صحبت ارباب

    ای جانم
    هر که بیاید
    در بگشاید
    به روی او حضرت ارباب

    بیایید، بیایید
    همه دم بگیریم
    بمیریم، بمیریم
    ازین عشق بمیریم

    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان

    ***

    بر سر پیمان به سر پیمانه
    پیر و جوان گرد رخ جانانه
    دور سر شاه وفا می‌گردند
    به‌به ازین شمع و گل و پروانه

    ای جانم
    گرم زیارت
    مست شهادت
    حبیب و مسلم و زهیرند

    ای جانم
    حرّ پشیمان
    رفته به میدان
    یقین که عاقبت به‌خیرند

    ببینید، رجز خواند
    جوان دلیری
    أَمیری، حُسَیْنٌ
    وَ نِعْمَ الاَْمیرُ

    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
    حسین جان
  • واحد | فریاد بلند استقامت؛ زینب!
        حاج حنیف طاهری
    فریاد بلند استقامت؛ زینب!
    فرمانده‌ی لشکر شرافت؛ زینب!
    در وصف عقیله گفت عباس علی
    والله قسم خدای غیرت؛ زینب!

    زینب، زینب

    ***

    چون کوه، مقاوم و درخشان چون ماه
    محکم‌تر از او نیست کسی در این راه
    گفتند سکینه و رقیّه: عمّه
    لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ إِلّا بِالله

    زینب، زینب
  • واحد | می‌توان مانند کوهی درد بود
        حاج حنیف طاهری
    می‌توان مانند کوهی درد بود
    شام با یک قافله شب‌گرد بود

    می‌‌توان چون شیر دشت کربلا
    نام زینب داشت، امّا مرد بود

    زینب، زینب

    ***

    لیلای صبر، واله و مجنون زینب است  
    عالم پر از خطابه‌ی محزون زینب است
    
مدیون خون پاک حسین‌اند انبیا
امّا حسین فاطمه مدیون زینب است

    زینب، زینب

    ***

    جامه‌ی یاران سیاه، محمل و پرچم سیاه
    آری آری این سیاهی یادگار زینب است

    گر مزارش را شکافی بوی عشق آید برون
    کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است

    زینب، زینب
  • تک | لشکر کوفه بنگر ما را
        حاج حنیف طاهری
    لشگر کوفه بنگر ما را
    و ببین عین حیدر ما را
    به امید چنین ایّامی
    تربیت کرده مادر ما را

    هرگز نرود عشق حسین از یاد ما
    برّنده‌تر از تیغ بود فریاد ما
    جز یاد علی، «نادِ عَلیا وَلی الله»
    حرف دگری یاد نداد استاد ما

    با اذن از پیمبر
    با رخصت از علی، شیر بدر و خیبر
    با رزم ما ادب گردد قوم کافر
    مائیم در دل میدان ذوالفقار

    زینب بِنْتُ الحِیْدَر

    ***

    آنکه غیرت شده مات او
    قتلگه بوده میقات او
    به‌ خداوند‌ منّان باشد
    شام و کوفه فتوحات او

    آن زن که ندیده‌است به غیر از زیبایی
    برداشت؛ برافراشت علم را تنهایی
    در کوفه علی‌وار پس از خواندن خطبه
    پوشاند تن کفر لباس رسوایی

    طوفان کرده زینب
    جان را فدایی جانان کرده زینب
    شب را ز نور خود حیران کرده زینب
    کاخ یزیدیان را با خاک کوفه
    یکسان کرده زینب

    زینب بِنْتُ الحِیْدَر

    ***

    المثنی زهرا؛ زینب
    زینت عرش مولا؛ زینب
    آنکه گفته به او مولایش
    التماس دعا؛ یازینب

    چون فاطمه این بانوی والا منصب را
    نتوان که ادا کرد به حقش مطلب را
    جز پنج تن و جز احد خالق یکتا
    نشناخت کسی شأن و مقام زینب را

    بانوی جلیله‌‌است
    برعصمتش هزاران دریا دلیل است
    آب وضوی او‌ آب سلسبیل است
    بعد حسین زهرا در این قبیله
    فرمانده عقیله‌ست

    زینب بِنْتُ الحِیْدَر
  • شور | زنجیر دنیا رو واکن از دستم
        حاج حنیف طاهری
    زنجیر دنیا رو وا کن از دستم
    از این روزای تکراری دل‌خستم
    من اصلاً بی‌تو کی بودم؟! کی هستم؟!

    من پاهام سنگینه
    سرگشتم حیرونم
    داره میره عمرم
    دارم جا می‌مونم

    اگه از خمیت دورم
    اگه راهو گم کردم
    تا هنوز فرصت دارم
    به تو باید برگردم

    ای عشق ابدی!
    نور ازلی!
    حسین‌ بن علی!

    ***

    من قبلاً راحت‌تر گریه می‌کردم
    یعنی میشه به اون روزا برگردم؟!
    دیگه از هرچی غیر از تو دل‌سردم‌

    من زنده از اشکم
    چشمامو دریا کن
    دنیا بی‌تو زشته
    دنیامو زیبا کن

    لحظه‌‌های داشتم که
    تو رو خیلی حس کردم
    برا اینه که‌ می‌گم
    به تو باید برگردم

    ای عشق ابدی!
    نور ازلی!
    حسین‌ بن علی!

    ***

    زندگی بی‌تو زندون تبعیده
    گرمای دستت بالای خورشیده
    از تو بهتر تو این عالم کی دیده؟!

    اون که روضه رفته
    این حرفو می‌فهمه
    آقای ما حتّی
    توو گودال دل‌رحمه

    حتّی فکر اونی که 
    با تو خیلی بد کرده
    ساربانم نذاشتی
    دست خالی برگرده

    ای عشق ابدی!
    نور ازلی!
    حسین‌ بن علی!

صوت های مراسم

  • سخنرانی
        حجت‌الاسلام حامد کاشانی
  • روضه | پای در ره که نهادید، افق تاری بود
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | مِنَ الْسَّماوات العلی الی أَرضِ کَرْبَلا
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | أَنا سَعیدُ بن عَبْدالله
        حاج حنیف طاهری
  • زمینه | وافریادا ز عشق! وافریادا
        حاج حنیف طاهری
  • شور | خبر پیچیده به گوش اهل کوفه
        حاج حنیف طاهری
  • نوحه | گریه‌ی مستانه تماشا دارد
        حاج حنیف طاهری
  • واحد | من غریق دریای گناهم
        کربلایی مازیار طاولی
  • واحد | فریاد بلند استقامت؛ زینب!
        حاج حنیف طاهری
  • واحد | می‌توان مانند کوهی درد بود
        حاج حنیف طاهری
  • تک | لشکر کوفه بنگر ما را
        حاج حنیف طاهری
  • شور | حسین، حسین، حسین
        کربلایی مازیار طاولی
  • شور | من دختر «امیرِ بیان»، شیر خیبرم
        کربلایی مازیار طاولی
  • شور | زنجیر دنیا رو واکن از دستم
        حاج حنیف طاهری

تصاویر مراسم