من که یادگار
روزگار دردم
یک شبم بدون
گریه سر نکردم
دردامو، میشمردم؛ میمردم
هروقت آب، میخوردم؛ میمردم
نمیره از یاد من
دستای بسته و
وای! روضهی شهر شام
وای! داغ شیرخواره و
وای! تشنگی بابام
***
من سر بابامو
روی نیزه دیدم
دست بسته پشت
ناقهها دویدم
تو بازار، دور ما، رقصیدن
ما گریه، میکردیم؛ خندیدن
مونده روی دست من
بعد یه عمر هنوز
وای! جای ردّ طناب
وای! مونده روی دلم
وای! داغ بزم شراب