در شباهت به نظر نفس پیمبر شدهاست
بیجهت نیست که اسمش علیاکبر شدهاست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوس خداست
اکبر است و صفت اکبر ، مخصوص خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهاست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلق عظیمش سر احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
سنگ در دستش از اعجاز ، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوهی کوثر بوده
سرّ لولاک، از اوّل علیاکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا برمیخواست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراج خودش برگشته
قاب قوسین خداوند خم ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بینقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سرو خرامان بهشت
حرف حق را قلم خواجهی شیراز نوشت :
“شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان “
زلفش آن روز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذنزاده
کربلا هم عطشش چند برابر شدهبود
تشنهی صوت اذان علیاکبر شدهبود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعد علی باید گفت
جلوی چشم پدر ، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنهی الطاف تو دشت
مشک از چشمهی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علیاکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامهی احسان دیدهاست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیدهاست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتّی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتّی
رفتی آن گونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شدهی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
شاعر: مسعود یوسفپور